هیچکس نمیتواند دستخط مرا بخواند شاید به این دلیل که دستخط من به آشفته بازاری از چاپ و حروف شکستهای تبدیل شده که شاید اگر خود من هم بخواهم آن را بخوانم، بدون چند لحظه مکث، قادر به انجام آن نخواهم بود که البته این موضوع اصلا برای کسی که بخش زیادی از کارش خلاصه بر داشتن از یادداشتهاست ایدهآل نیست. به طرز عجیبی این موضوع روی عادتهای تایپ کردنم تاثیر گذاشته که پر از غلط املایی و تصحیحهای خودکار است.
Bill McCool / ویراستار و نویسنده آمریکایی

به خاطر دارم که چقدر نوشتن حرف بزرگ Q با خط شکسته برایم دشوار بود و هر چقدر هم که آهسته مینوشتم باز هم نمیتوانستم آن را به درستی رسم کنم. دریایی از جوهر قرمز و گروهی از معلمان ناامید، خاطرات ماندگاری را در ذهن من به جا گذاشتند. جای تعجب نیست که بعدها نسبت به هر کسی که خود را عاشق تایپوگرافی میدانست یا به دنبال خوشنویسی بود، تردید و بدبینی داشتم.
اما زیبایی طراحی در همین است مگر نه؟ این قدرت را دارد که حتی بر دردناک ترین تجربیات کودکی در زمینه خطاطی غلبه کند.
فرزندان من هم باید با خط شکسته(Cursive) دست و پنجه نرم کنند اما شاید هم نه. آموزش خط تحریری در سال 2010 از برنامه درس ملی مشترک (Common Core Standards) دوره ابتدایی تا دبیرستان حذف شد اما از آن زمان تاکنون بیش از 20 ایالات آن را دوباره به برنامهریزی آموزشی برگردانده اند. جالب است که ایالت زادگاه من ماساچوست در مورد زبان کمی تردید دارد. آنها میگویند که بچهها باید بتوانند با چاپ یا خط تحریری خوانا بنویسند. بنابراین این موضوعی اجباری نیست.
با این حال، حذف آن کاملا منطقی به نظر میرسد – آیا کودکان باید ساعتهای بیشماری را صرف تمرین روشمند برای درست کردن حروف کوچک گ و ق کنند، یا به جای آن، مهارتهای تایپ کردن خود را تقویت کنند؟ یا شاید بهتر است روی تلفظ بینقص برای همراه هوش مصنوعی آینده خود تمرکز کنند؟ Drew Gilpin در مقالهای در The Atlantic درباره اینکه اکثر نسل Z دیگر نمیتوانند به صورت روان بخوانند، نوشت: «به نظر میرسد کاهش مهارت نوشتن بهصورت روان اجتنابناپذیر است. نوشتن، درنهایت، یک فناوری است و اکثر فناوریها دیر یا زود جایگزین میشوند.»

حالا که خط تحریری دیگر رایج نیست، میبینیم که کمکم از حضور در زندگی روزمره محو میشود. همین هفته، Fast Company گزارش داد که فروشگاههای زنجیرهای لباس Eddie Bauer لوگوی خود را تغییر داده است. بدین شکل که از خط تحریری فاصله گرفته و به دنبال نشان bold sans-serif رفته است، زیرا این شرکت ادعا میکند که بچههای این روزها، خط تحریری را نمیخوانند. ماه قبل، Johnson & Johnson نیز از بازسازی برند خود با فاصله گرفتن از امضای دستنویس بنیانگذار شرکت به نفع چیزی «مدرنتر» رونمایی کرد. در واکنش اولیهام، حداقل برای Johnson & Johnson احساس کردم این حرکت باعث شده برند آنها کمتر حس انسانی داشته باشد که شاید برای شرکتی که با کالاهای پزشکی سروکار دارد، بهترین ظاهر نباشد. با این حال، در مورد برندِ ادی بائر، فکر میکردم بعد از ورشکستگی در سال ۲۰۰۹ از تمام مراکز خرید آمریکا ناپدید شده است – ببینید چقدر اطلاعات من غلط است!
آنچه میتوانم بگویم این است که هر دو بازطراحی نشاندهنده این ایده هستند که به نظر میرسد دیگر به اندازه گذشته به ارزش ذاتی برند اهمیت نمی دهیم، به ویژه زمانی که صحبت از جذب مصرفکنندگان جوانتر به میان میآید. برند ادی بائر در 59 سال گذشته ظاهر یکسانی داشته است. جانسون و جانسون؟ 137 سال. لوگوها در حال حاضر بهطور کلی در مسیر مسطح شدن قرار دارند – همانطور که به نظر میرسد، همه آن اتو کشیدن های طراحان، حروف را صاف (و از هم جدا) کرده است.

اپلیکیشن رسانه اجتماعی که قبلا با نام توییتر شناخته میشد، به احتمال زیاد به عنوان یک مورد مطالعه برجسته در مورد چگونگی انجام ندادن یک تغییر نام تجاری شناخته خواهد شد. در حالی که رمزگشایی از آنچه ایلان ماسک میخواست انجام دهد – تبدیل X به یک برنامه که فراتر از اخبار است و بارگذاری شخصیت اصلی روز – برای اکثر مردم همچنان یک راز است، نمی توانید انکار کنید که او میلیاردها دلار از ارزش سهام به سختی به دست آمده، از جمله نام تجاری بسیار مورد علاقه به عنوان یک فعل، را نابود کرد.
بهطور مشابه، و شاید حتی گیجکنندهتر، تغییر نام تجاری HBO Max به Max بود، زیرا HBO به وضوح با توجه به شناخت صرف نام، قدرت جذب بیشتری داشت. پس از سه سال فعالیت بهعنوان یک سرویس استریم، برادران وارنر به سادگی کل هویت برند HBO Max را در کمتر از 24 ساعت نابود کردند و تمام حسن نیت برند را که ظرف شش دهه برنامهریزی باکیفیت HBO به دست آمده بود، به باد دادند. برای چی؟ چون آرشیو دیسکاوری و مجموعه گستردهتری از محتوا را اضافه کردند؟
اگر تصمیمات تجاری بحث برانگیز را کنار بگذاریم، Max و X در تلاش هستند تا خود را به سرویسهای نسبتا جدیدی تبدیل کنند و حداقل در درون سازمان، به این باور رسیدهاند که از محدودیتهای برند خود فراتر رفتهاند. و من تصور میکنم این تا حدودی منطقی به نظر برسد، اما آنها این کار را انجام دادند بدون اینکه واقعا خودشان را به گذشتهشان وصل کنند. این یک تکامل تدریجی نبود – این مثل این بود که برای اینکه چسب زخم را بردارید، کل بازوی خود را از استخوان جدا کنید.
در حالی که مطمئنا نمیتوانم بگویم که Max و X تلاشهایی برای به دست آوردن دل نسل Z به قیمت قربانی کردن همه چیز کردهاند، اما چیزی در مورد دور انداختن کل هویت بصری و شناختی که با آن همراه است وجود دارد. شاید به نسبت بی ضرر به نظر برسد، اما تغییر ماهیت آن حروف، کار نسبتا بزرگی است. امروز ادی بائر است، اما Hallmark and Instagram یا Campbell and Kleenex چطور؟
شوخی بازطراحی کوکاکولای Jules Ehrhardt and Craig Ward قطعا جدی نیست. اما اگر برندهایی مثل «ادی بائر» نگران این هستند که نسل Z خط شکسته را به خوبی نمیخواند، تصور اینکه برندهای دیگر با لوگوهای نوشتاری از چنین احساسی حمایت کنند، چندان دشوار نیست. اگر جوانترین گروهی که به آنها خدمات میدهید بگویند که وصل کردن حروف باعث سردردشان میشود، شاید وقت آن رسیده باشد که به یک تغییر اساسی فکر کنید.البته، بهتراست واقعبین باشیم. بعید است که کوکاکولا به این زودیها آن لوگوی نمادیناش رو تغییر بدهد.
«این روزها مدام میشنوم که خط تحریری دیگر یاد داده نمیشود. انگار که این دلیل واقعی برای تغییر لوگوهای خط تحریری است.» Alex Center، بنیانگذار شرکت طراحی و برندینگ CENTER که در بروکلین مستقر است، میافزاید: «پس به من میگویید که در آینده، مردم قادر به خواندن Coca-Cola, Disney, Budweiser, or Cadillac نخواهند بود؟ باید همه آنها را تغییر دهیم؟ برخی از آنها بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارند؟ چه کسی چنین چیزی میخواهد؟»
«و حالا که صحبت از آن شد، بیایید از شر لوگوهایی با فونت ماشین تحریر هم خلاص شویم»، او ادامه میدهد. « چرا از لوگوهای حروف سیاه (فونت گوتیک) هم خلاص نشویم؟ Times The New York یا Juicy Couture؟ بیایید آنها را تغییر دهیم، چون به نظر میرسد در آینده، انگار تنها چیزی که نیاز داریم فونتهای sans-serif هستند.»
Debbie Millman، مجری پادکست Design Matters، در مورد بازسازیهای اخیر بدون اسکریپت میگوید: «من فکر میکنم این کار تنبلانه، بیاصالت و به اندازه برندهای عمومی و بدون نشان تجاری دهه 1970 بیروح است.»
«البته منظورم دفاع از تبدیل لوگوها به sans-serif نیست، اما اینطور هم نیست که چنین چیزی سابقه نداشته باشد. کل زبانها میمیرند و روشهای ثبت آنها تکامل مییابد. در این فرآیند چیزی را از دست میدهیم، آن ارتباطی که ما را به گذشته پیوند میدهد، به خصوص زمانی که شروع به نادیده گرفتن بیواسطه بودن چیزی که با دست نوشته شده است، میکنیم. به هر حال، کلکسیونرهای امضا دنبال امضای ایمیل افراد مشهور نیستند. اما زمانی که ماهیت فیزیکی نوشتن یا شکوه و جلال یک یادداشت دستنویس را از دست میدهیم، ارزشی که زمانی به نظر شخصی و ملموس میرسید، تنزل پیدا میکند و از برخی جهات، میتوانید همین را در مورد برخی از بادوامترین لوگوهایی که فضای ارزشمندی را در چشمان ما اشغال کردهاند، بگویید.»

فرزند بزرگتر من نوشتن با خط تحریری را در پایه سوم یاد گرفت، اما استفاده روزانه از آن هم الزامی نیست. دیگر خبری از گزارشهای کتبی با خطی خوش که با دقت بین خطوط جای میگیرد، نیست. اینکه از آن استفاده کنند یا نه، به خودشان بستگی دارد. و اگر از آن استفاده نمیکنید، خب، چه فایدهای دارد؟ این کار دیگر منسوخ شده است – این یک عتیقه است، مثل تلفن ثابت یا دکمههای روی تلویزیون. همه اینها میخواهند بگویند که اگر یک مورخ جوان هستید، شاید وقت آن رسیده باشد که یک آموزش یوتیوبی در مورد حروف تزیینی تماشا کنید، زیرا در کل دوران حرفهای خود با منابع اولیه با مشکل مواجه خواهید شد.
چه بخواهیم چه نخواهیم، زبان و ماهیت برقراری ارتباط ما دایما در حال تغییر و تحول است. یک روز شما در حال نوشتن کارت تشکر هستید، روز بعد از ChatGPT میخواهید که این کار را برای شما انجام دهد و با تولد نسل دیگری که هنوز به دنیا نیامده، حتی ممکن است این هم چندان مهم نباشد.