فکر میکنم و در واقع مطمئن هستم که پیشرفت و بهبود در هرکار، فعالیت یا پروژه ای نیازمند بررسی دقیق شرایط، دریافت آمار و شناخت مخاطب است. در مدیرانی که مسوول گرفتن تصمیمات استراتژیک در مجموعهها هستند، چیزی به نام تصمیمگیری احساسی وجود ندارد و این نتایج تحقیقات، نظرسنجیها، مخاطب شناسیها و توجه به آخرین گرایش های مصرف کننده و بازار است که مبنای تصمیمگیری خواهد بود. ناگفته پیداست که در ایران در چند درصد موضوعات مراجعه به نتایج نظرسنجی اتفاق می افتد و مراکز نظرسنجی ما تا چه حد به کار خود مسلط هستند اما صحبت ما در اینجا به بحث بستهبندی و طراحی و تولید آن بازمیگردد.
با نگاهی به سایتهای اینترنتی و جستجوی عبارت” طراحی بسته بندی”، موارد جالبی را پیدا خواهید کرد. طرحهایی که در نگاه نخست بسیار جذاب مینمایند اما در کمال تعجب، هیچکدام در بازار موجود نیستند. طرحهایی که پس از انجام طراحی، تازه موضوع اختلاف بین صاحب برند و طراح بستهبندی شده اند. میزان دخالت، علاقه و اعمال سلیقه صاحبان برند در فرآیند طراحی در ایران بسیار بالاتر ازآن چیزی است که در سایرکشورهای صاحب سبک در این زمینه اتفاق میافتد. حتی در انتخاب نام محصول نیز این موضوع به شدت به چشم میخورد که در بهترین حالت نام فرزندان، نوه یا سایر بستگان را بر روی محصول خود میگذارند! در یکی از پروژههایی که به عنوان مشاور حضور داشتم، مالک برند نام “یورک” را برای محصول خود برگزیده بود. محصول چه بود؟! … قند خرما! نام منطقهای شناخته شده در انگلستان برای محصول خاورمیانهای برای توزیع داخلی در ایران! چرا؟! … چون خوشش میآمد! بماند که به دلیل همین اعمال سلیقه و بی توجهی به اصول بازار، کار هیچگاه با ما به پایان نرسید.
شرکتهای بسیار بزرگی در دنیا با هزینههای گزاف، سالانه تحقیقات بسیار جامعی را بر روی مصرفکنندگان چه به صورت ملی و چه به صورت فراملی انجام میدهند. ریزترین جزییاتی که شاید در حالت عادی از نگاه یک فرد معمولی کوچکترین اهمیتی نداشته باشد اما همین موضوعات در تصمیمگیریهای او برای خرید تاثیرگذار است بدون اینکه شاید خودش هم بداند. آیا صاحبان برند در ایران میدانند که عدم تطابق میان محصول و تصویر آن بر روی بستهبندی، تا چه میزان نارضایتی در خریداران ایجاد میکند؟ آیا طراحان میدانند که راحتی در بازکردن یک بسته و یا دشواری در انجام این کار، تا چه حد باعث ریزش مشتری و حرکت به سوی محصول رقیب خواهد شد؟ آیا نظرسنجی ای از خریداران برای میزان تاثیرگذاری لوگوی محصول، رنگ، طراحی و حتی بزرگی و کوچکی آن در قفسه فروشگاه در تصمیمگیری و نگاه خریداران، انجام می شود؟ آیا کسی به طراحان و مهمتر مالکین برندها گفته است که به کارگیری فونتهای کلاسیک فارسی همچون نستعلیق، لزوما به معنای اصالت بخشی و سنتی جلوه دادن کالا نخواهد بود و ممکن است گروههای هدف بسیاری از خریداران را دفع کند؟ تا چه میزان گروههای هدف خرید از لحاظ سطح مالی و اجتماعی و حتی از لحاظ نسل شناسی، تفکیک و نظرات آنها پرسیده میشود؟
تصور ما از داشتن درک کافی و مناسب از خواست وسلیقه جامعه در ایران بیش از حد مجاز و بالاتر از خط ریسک است. بپذیریم محصولی که تولید و یا طراحی می کنیم را خریدار باید پسندد و بخرد. ما برای گوشه گنجه اتاق کار خودمان تولید نمیکنیم. اینجا مکانیزم بازار است که حکفرماست و حاکم همانا خریدار است. سلیقه خریدار را میتوان ارتقا داد اما هیچگاه نمیتوان او را مجبور به خرید کرد. در علم روز طراحی بستهبندی دنیا، خریداران از مراحل ابتدایی طراحی در کنار تیم طراحی هستند و به آنها در نظرسنجیها کمک میکنند. بازار در بسیاری مواقع بی رحم تر از آن چیزی است که تصور میکنیم و فرصت دوباره ای را به ما نخواهد داد. پس سنجیده عمل کنیم و خواسته وسلیقه مخاطب را بیش از پیش در تصمیم گیریهایمان دخیل کنیم.